asheghaneh
نوشته شده در تاريخ شنبه 23 / 12 / 1390برچسب:, توسط dabeh |

 


باغ من

آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر، با آن پوستين سرد نمناكش
باغ بي برگي
روز و شب تنهاست
با سكوت پاك غمناكش
ساز او باران ، سرودش باد
جامه اش شولاي عرياني ست
ور جز اينش جامه اي بايد
بافته بس شعله ي زر تا پودش باد
گو برويد، يا نرويد، هر چه در هر كجا كه خواهد
يا نمي خواهد
باغبان و رهگذاري نيست
باغ نوميدان
چشم در راه بهاري نيست
گر ز چشمش پرتو گرمي نمي تابد
ور به رويش برگ لبخندي نمي رويد
باغ بي برگي كه مي گويد كه زيبا نيست ؟
داستان از ميوه هاي سر به گردونساي اينك خفته در تابوت
پست خاك مي گويد
باغ بي برگي
خنده اش خوني ست اشك آميز
 جاودان بر اسب يال افشان زردش مي چمد در آن
پادشاه فصلها ، پاييز

مهدی اخوان ثالث
 



نظرات شما عزیزان:

sina
ساعت10:33---25 اسفند 1390
aliiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiii bod
پاسخ:mer30000000000000000000000000000000000000


امیر حسین
ساعت14:53---24 اسفند 1390
سلام . حال شما خوبید . سایت بسیار جالبی دارید و 100 البته روحیه بسیار لطفی همم باید داشته باشید. خیلی لذت بردم
پاسخ:مر30 دوست عزیزم.


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.